شعر در مورد گمراهی
شعر در مورد گمراهی ,شعری در مورد گمراهی,شعر در مورد گمراهان,شعر درباره گمراهی,شعری درباره گمراهی,شعر گمراهی,شعر در مورد گمراهی,شعر درباره گمراهی,شعر راجع به گمراهی,شعری در مورد گمراهی,شعر در مورد گمراهان,شعری درباره گمراهی,شعر مفهومی در مورد گمراهی,شعرهای کودکانه در مورد گمراهی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد گمراهی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
تمام صدایت گمراهی ست
من به این گمراهی ایمان آورده ام
من این گمراهی را دوست دارم
من آغوش تو را می خواهم
آغوشی که حرام است
شعر در مورد گمراهی
گدایی گر به کویی دل فروشد
که از جان بگذرد، شاهی برآید
عجب نبود در آن میخانه خسرو
گر از پیکار گمراهی برآید
شعری در مورد گمراهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
شعر در مورد گمراهان
گدائی کو بکوی دل فروشد
گر از جان بگذرد شاهی برآید
عجب نبود درین میخانه خواجو
که از می کار گمراهی برآید
شعر درباره گمراهی
عبادت به تقلید گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است
برهمن ز شادی برافروخت روی
پسندید و گفت ای پسندیده گوی
شعری درباره گمراهی
برآی از افق ای مشعل هدایت شرق
برآر گله این گمرهان ز گمراهی
ز سایه ئی که به خاک افکنی خوشم
چکنم همای عرش کجا و کبوتر چاهی
شعر گمراهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
شعر در مورد گمراهی
هر سر خار درین دشت چراغی گردید
پای برجاست همان ظلمت گمراهی ما
رفت عمر و قدم از خود ننهادیم
برون داد از غفلت ما، آه ز کوتاهی ما
شعر درباره گمراهی
وصل لیلی از ره آوارگی نزدیک بود
دشت در گمراهی مجنون کمر از جاده بست
از صراط المستقیم عشق پا بیرون منه
شد بیابان مرگ صائب هر که چشم از جاده بست
شعر راجع به گمراهی
سرگشتگی دایم و گمراهی جاوید
در پیروی قامت چوگانی عقل است
بی دود بود آتش نیلوفری عشق
عالم سیه از مجمره گردانی عقل است
شعری در مورد گمراهی
سرایت می کند در عالمی بی قیدی عالم
که از گمراهی رهبر جهان گمراه می گردد
زخون عاشقان پروا ندارد آن سبک جولان
وگرنه باد رنگین زین شهادتگاه می گردد
شعر در مورد گمراهان
مرا از کاروانی دور افکنده است گمراهی
که از دلبستگی بانگ جرس بیرون نمی آید
زگیر و دار عقل آسوده گردد دل چو روشن شد
که در مهتاب از منزل عسس بیرون نمی آید
شعری درباره گمراهی
در میان مردمان بودم به گمراهی علم
رهبر عالم شدم چون خضر تا تنها شدم
نامه سربسته بودم تا زبانم بسته بود
چون قلم شق در دلم افتاد تا گویا شدم
شعر مفهومی در مورد گمراهی
بدم بی عشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
بدم کوهی شدم کاهی برای اسب سلطان را
گر ترکست و تاجیکست بدو این بنده نزدیکست
چو جان با تن ولیکن تن نبیند هیچ مر جان را
شعرهای کودکانه در مورد گمراهی
گمراهی من بین که: درین مرحله هر روز
از وادی مقصود بجای دگر افتم
سیلاب سرشک از مژه بگشای، هلالی
مپسند که: آغشته بخون جگر افتم
شعر در مورد گمراهی
بیشتر بخوانید :