شعر در مورد قرض
شعر در مورد قرض دادن, شعر در مورد قرض,شعر در مورد قرص ماه,شعر در مورد قرص,شعر در مورد قرص اعصاب,شعر درباره قرض الحسنه,شعر درباره قرض,شعر درباره قرض گرفتن,شعر عاشقانه درمورد قرص ماه,شعر درباره قرص ماه,شعر درباره قرص,شعر در مورد قرض الحسنه,شعر قرض,شعر در مورد قرض,شعر در مورد قرض دادن,شعر قرض الحسنه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد قرض برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ای واحد بی مثال معبود غنی
وی رازق پادشاه و درویش و غنی
یا قرض من از خزانه غیب رسان
یا از کرم خودت مرا ساز غنی
شعر در مورد قرض دادن
فردا کجا خلاص دهی آن مرید را؟
کامروز قرض دار شد از بهر آش تو
با اوحدی مباف کرامات خود، که هیچ
کاری نمی رود ز بباش و مباش تو
شعر در مورد قرض
سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
من این مراد ببینم به خود که نیم شبی
به جای اشک روان در کنار من باشی
شعر در مورد قرص ماه
در زیر بار قرض نماند کف کریم
با دستگیر خلق، خدا یار می شود
با گریه خنده شکرین را چه نسبت است
آخر دلی ز گریه سبکبار می شود
شعر در مورد قرص
بگیر کیسه پرزر باقرضواالله آی
قراضه قرض دهی صد هزار کان گیری
به غیر خم فلک خم های صدرنگ است
به هر خمی که درآیی از او نشان گیری
شعر در مورد قرص اعصاب
به ما خواجه تا چند خواهید گفت
که قرض شما را ادا می کنم
ادای دگر گر چنین می کنید
به رخصت که هجو شما می کنم
شعر درباره قرض الحسنه
هر قرض که در گردن من بود ز غیری
از خون دل و دیده ادا کردم و رفتم
روی همگان چونکه به محراب ریا بود
من پشت برین روی و ریا کردم و رفتم
شعر درباره قرض
با این نظام حال و منال و فراغ بال
هیچم به قرض خواه و تقاضا نمی رسد
ز انعام عام اصلی خویشم مدد فرست
ز احسان دیگری نه که اصلا نمی رسد
شعر درباره قرض گرفتن
آشفتگان که آه به هم قرض می دهند
فارغ نیند یک نفس از رفت و روی هم
با تشنگی بساز که این خشک طینتان
چینند همچو ریگ روان آبروی هم
شعر عاشقانه درمورد قرص ماه
مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض
هریک به کار و باری و من مبتلای قرض
قرض خدا و قرض خلایق به گردنم
آیا ادای فرض کنم یا ادای قرض
شعر درباره قرص ماه
گر خواجه تربیت نکند نزد پادشا
مسکین عبید چون کند آخر دوای قرض
خواجه علاء دولت و دین آن که جز کفش
هرگز کسی ندید به گیتی سزای قرض
شعر درباره قرص
گر به مثال اقرضوا قرض دهی قراضه ای
نیم قراضه قلب را گنج کنی و کان کنی
ور دو سه روز چشم را بند کنی باتقوا
چشمه چشم حس را بحر در عیان کنی
شعر در مورد قرض الحسنه
بنده را غیر در شاه دری دیگر نیس
ت قرض باید که ز انعام شما باز دهد
وجه این قرض که از من غرما می خواهند
گر نخواهد ز تو سلمان ز کجا باز دهد؟
شعر قرض
مردم ز دست قرض گریزان و من به صدق
خواهم پس از نماز و دعا از خدای قرض
عرضم چو آبروی گدایان به باد رفت
از بس که خواستم ز در هر گدای قرض
شعر در مورد قرض
در شهر قرض دارم واندر محله قرض
در کوچه قرض دارم واندر سرای قرض
از صبح تا به شام در اندیشه مانده ام
تا خود کجا بیابم ناگه رجای قرض
شعر در مورد قرض
بیشتر بخوانید :